با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم
پيامبران، بزرگ ترين تاريخ سازان تاريخ بشري به شمار مي آيند. اگر در جهان امروز به فرهنگ ها و سنت ها و آداب اقوام و ملل جهان بنگريد آن چه در همه جا به روشني و صراحت خود را نشان مي دهد، تأثير شگرف پيامبران در همه ابعاد زندگي بشر است. در اين ميان پيامبران ابراهيمي نقش آشكارتر و روشن تري را ايفا مي كنند. پيروان اين پيامبران هم چنان با حفظ اكثر اصول و ارزش ها، راه روشن ايشان را ادامه مي دهند.
بي گمان هدف رسالت پيامبران، روشنگري و تبيين راه زندگي و بيان چگونگي رسيدن به سعادت در دو دنياست. اين مهم به معناي كمال يافتن انسان و رسيدن به كمال مطلق است. براي دست يابي به چنين هدفي در نگرش همه اين پيامبران، دانستن هدف و نيز راه چگونگي رسيدن به آن، مسئله اي اساسي و بنيادين است؛ از اين روست كه همه پيامبران بر اصول معرفت شناختي جهان و انسان تأكيد ورزيده و با بيان حق چنان كه هست و نيز نماياندن توحيد و راه بندگي يكتاي يگانه، راه كوتاه و هموار را به انسان آموخته اند. براين اساس در آيين پيامبران الهي، عبوديت و يقين و علم در هم آميخته است و آرامش و آسايش (سعادت) در علم و عمل صالح جست وجو مي شود.
معجزات پيامبران به عنوان بينات و ادله روشن حقانيت گفتار و دعوت ايشان و نمونه صداقت در قول و عمل از سويي و ابزار مهم روشنگري (بصائر) از سوي ديگر معرفي مي شود تا دانسته شود كه آنان به جز روشنگري و تبيين حق و حقيقت و توصيه به رسيدن از كوتاه ترين و هموارترين راه هدفي نداشته و ندارند.
اگر راه پيامبران را راه حق و حقيقت و دستور و گزاره هاي معرفتي و آموزه هاي دستوري ايشان را بهترين راهنماي علم و عمل بدانيم ،در مقابل هر راهي را كه در تضاد و تقابل با اين راه قرارمي گيرد، مي بايست راه گمراهي بدانيم، چه اين راه راهي باشد كه سر از جاهليت كهن درآورد و يا راهي كه به جاهليت مدرن ختم شود كه تن پوشي از زيبايي و جمال بر تن كرده و جامه اي از علم بر خود بسته باشد.
دشمن پيامبران چيزي جز جاهليت نيست. مقصود از جاهليت نه تنها دوران فترت پيش از اسلام و يا پيش از زمان فتح مكه و چيرگي اسلام بر كفر و شرك است بلكه مراد مجموعه بينش ها، كنش ها، گرايش ها و منش هايي است كه در جامعه فاقد راه و راهنما وجود دارد و برجامعه حاكم است. از اين رو يكي از دغدغه هاي همه پيامبران حتي پس از پيروزي و چيرگي حق بر باطل اين بوده است كه چگونه مي توانند از بازگشت جاهليت به جامعه مؤمنان و امت صالح جلوگيري كنند و راه بازگشت را بر آن ها بربندند. همين دغدغه ها بود كه آنان را وامي داشت تا كساني را به عنوان اوصيا و اوليا بر جامعه بگمارند تا راه روشن ايشان را نگهباني و پاسداري كنند و نگذارند تا عصر تيره و تار جاهليت بازگردد و تمامي رشته هايشان را پنبه سازد و جامعه را به گذشته زيانبار و مهلك بازگردانند.
به نظر مي رسد كه اگر ما پيامبران رادر دو دسته رسول و نبي بازشناسي كنيم و مأموريت دسته اي را شريعت و دسته ديگر را پاسداري از شريعت قراردهيم بسياري از پيامبران در دسته دوم جاي مي گيرند چنان كه گفته اند بسياري از پيامبران بني اسرائيل چنين مأموريتي داشته اند و در اين راه بسياري نيز كشته شده و به قتل رسيده اند و جامعه آنان را واپس زده و راه جاهليت را پيموده است تا آن كه باز پيامبري شريعتمدار برخاسته و راه تيره و تاريك شده را با بينات و معجزات خويش روشن ساخته است. اين مقام پاسداري راه پيامبران پس از رحلت پيامبر به اوصياي او سپرده شده است و در ادامه، عالمان سالم و صادق و عامل، مأموريت را پي گرفته اند كه پيامبر در وصف مقام و منزلت ايشان فرموده است: علماء امتي كانبياء بني اسرائيل؛ دانشمندان و عالمان امت من همانند پيامبران بني اسرائيل هستند.
اين همه تأكيد از آن روست كه آدمي به سرعت دچار غفلت و نسيان مي شود و از آن رو كه عجول است مي خواهد راه نرفته و گام نپيموده، به آرامش و آسايش و كمال مطلق برسد. بنابراين پس از مدتي از راه رفته و نرفته حق باز مي ايستد و درپي راهي آسان تر و كوتاه تر مي گردد و در اين جست و جوي خويش گرفتار جاهليت مي شود و دوباره در تاريكي جهل مي افتد.
همين ترس و انديشه بازگشت به جاهليت است كه پيامبر(ص) را مي هراساند. در داستان جنگ احد آمده است كه هنگامه كارزار خبر رسيد كه پيامبر(ص) شهيد شده است. پس، مردمان گريختند و تنها شمار اندكي در آن پيكارگاه ماندند. خداوند در نقد عملكرد منفي مسلمانان در اين كارزار و نبرد ميان حق و باطل (لشكر اسلام و لشكر جاهليت) مي فرمايد: و ما محمدالارسول قد خلت من قبله الرسل افان مات او قتل انقلبتم علي اعقابكم (آل عمران آيه144)، جز اين نيست كه محمد پيامبري است كه پيش از او پيامبراني ديگر بوده اند. آيا اگر بميرد يا كشته شود شما به آيين پيشين (آيين جاهليت) خود باز مي گرديد؟
آئين جاهلي كه در اين آيه آمده است چيست؟ به نظر مي رسد كه در اين آيه آن چه مورد تأكيد است مسئله رهبري امت است. در هنگامي كه رهبر از ميان جامعه اي مي رود، جامعه دچار هرج و مرج مي شود و احتمال اين كه به رفتارهايي كه دور از قانون و عرف و سنت هاي پسنديده باشد باز گردد دوچندان مي شود. اما سخن اين است كه خداوند به عنوان مالك هستي و مدبر و مدير آن عمل مي كند و او نه تنها فاني و هالك نيست بلكه تنها او باقي و برقرار و قادر و تواناست. اين حضور و عمل دايم اوست كه همه موجودات را حفظ و به راه مي دارد. اكنون اگر پيامبري مي رود، اين گونه نيست كه زمين از حجت خالي شود. به جاي او خداوند حجت ديگري را مي گذارد تا راه را از چاه بازشناساند و رهبري را در اختيار گيرد. اين حكم ابدي و ازلي است كه پيش از پيامبر(ص) نيز وجود داشته است. بنابراين نمي بايست با مرگ و شهادت پيامبر(ص)، امت او راه را واگذارد و به سوي جاهليت و پيش از رسالت بازگردد.
در اين آيه به شكل لطيف و ظريفي حضور دايم و ازلي و ابدي رهبران و پاسداران و حجت هاي الهي بيان شده است و اين گونه نيست كه در زمانه اي، زمين از حجت خالي باشد. در حالت كشته شدن پيامبر و يا رحلت و مرگ وي آن خداست كه باقي است و اوست كه رهبر و حجت ديگري را برمي انگيزد و برمردم است كه در ادامه راه پيامبر(ص) از آن حجت پيروي كنند نه آن كه انقلاب جاهلي كرده و به پيش از اسلام بازگردند. در حقيقت دوري از رهبر امت به معنا و مفهوم بازگشت به عصر جاهلي و انقلاب به سمت و سوي آن است.
از خصوصيات مهم و تأثيرگذار عصر جاهلي فقدان رهبري است. پيش از رسالت و در دوره فترت، مردمات عرب فاقد هرگونه پيشوايي بودند تا ايشان را به كتاب و هدايت فراخواند. اين مهم ترين مساله است كه قرآن از آن به اميين تعبير مي كند. امي كسي است كه سواد كتاب ندارد و اهل كتاب آسماني نيست تا از دستورها و آموزه هاي آن بهره مند شود. در مقابل امي، اهل كتاب است كه داراي رهبران و عالمان و پيامبراني هستند كه قانون و كتاب و دستورهاي آسماني دارند و بر پايه آن به طور كامل و يا ناقص عمل مي كنند. نتيجه آن مي شود كه مردمان جاهلي از خصوصياتي چون شرب خمر (مائده آيه 90)، زنا و ضلالت (بقره آيه 198)، تبعيض (نحل آيات 58 تا 62) تكاثرطلبي (تكاثر آيات 1و2) جنگ طلبي (بقره آيه 217) دختركشي (نحل آيات پيشين) آدم ربايي (انفال آيه 26) مردار خواري (بقره آيه 173) فحشا (انعام آيه 151) قتل (اسراء آيه 33)، فرزندكشي (انعام آيه 137) سرقت (ممتحنه آيه 12) و ده ها خصوصيات نابهنجار رفتاري و افكار گمراه و پليد ديگر برخوردار بوده اند و راه سعادت از شقاوت را باز نمي شناخته اند.
رسالت پيامبري موجب شد تا اين مردمان متعصب گمراه، داراي رهبري با كتاب و قانون و دستورهاي اخلاقي پسنديده شوند. در يك فرايند طولاني بيست و سه ساله پيامبر با هزاران سختي و رنج توانست آنان را به راه آورد. اكنون جامعه اي منسجم و امتي شاهد، نمودار شده است و مردمان برپايه قانون و رهبري توانسته اند از عصر جاهليت دور شوند.
رنجي كه پيامبر براي ساخت جامعه و حكومت مدني در مدينه كشيد هيچ پيامبري نكشيده است. از اين رو آن حضرت درباره تلاش هاي خود مي فرمايد: ما اوذي نبي كما اوذيت؛ هيچ پيامبري چون من آزار نديد. او با اين همه رنجي كه كشيده است همواره اين ترس را داشت كه با مرگ و يا شهادت وي جامعه انقلاب جاهلي كند و در يك عمل واگرايي اجتماعي، از رهبري و راه هاي او و در يك اقدام ناگهاني پس گرايي، به سنت هاي پيشين جاهلي بازگردد. همين مساله موجب شد تا در جنگ احد پس از رفتار شگفت و عجيب همه مردان كارزار به جز اندكي انگشت شمار، آن حضرت از مساله بازگشت و انقلاب جاهلي هراسان گردد و خداوند آنان را به اين گونه رفتار و كنش و واكنش ها سرزنش كند. هشدار به اين كه خداوند در هماره تاريخ بشري، پيامبراني را پس از پيامبراني فرستاده و رهبراني را پس از رهبراني برگماريده است به اين معناست كه پس از پيامبر (رحلت و يا شهادت وي) نهضت به دست رهبران و حجت هاي الهي ادامه خواهد يافت و مردم بايد از انقلاب و بازگشت به عصر جاهلي برحذر باشند.
شگفت اين كه اين مساله واگرايي و پس گرايي با آن همه هشدار و بيدارباش، دوباره رخ نمود و مردم پس از رحلت پيامبر(ص) نه تنها به عصر جاهليت بازگشتند بلكه با شدت و حدت بيشتري بر سنت هاي جاهلي پافشردند كه مي توان نمونه هاي بسياري را در اين باره از كتب معتبر تاريخي يافت كه اين نوشتار جاي طرح مصاديق آن نيست. به همين اندازه بسنده مي شود كه پس از رحلت آن بزرگوار با آن همه سفارش و تاكيد كار به جايي رسيد كه شهادت سرور و سالار جوانان بهشت به عنوان حتي يك شهادت معمولي و ساده پذيرفته نمي شود به بهانه اين كه اين شهادت نفع خواهانه است و مي تواند بر خلاف واقع و حق باشد. مگر مي شود كه سرور و سالار جوانان بهشتي و معصوم و تطهير شده از سوي خدا گواهي دروغ و يا نفع خواهانه اي بدهد و برخلاف حق وحقيقت سخن براند؟ چه شده است كه بايد پس از گذشت زماني نه چندان دور، سروران جوانان بهشتي براي تطهير خود و خانواده شان، بر بالاي منبر، از جايگاه خود بگويند تا اهل واپس گرائي جاهلي را بيدار كنند و باز گردانند؟ چه شده است كه جسد سرور جوانان را تيرباران مي كنند؟ چه شده است كه سر سرور جوانان را براي شادي امت در شهرها مي گردانند و به شامات مي برند؟
اين همه چيزي جز همان خطر انقلاب جاهلي نبوده است كه خداوند و پيامبر(ص) هشدارباش مي دادند. بر ماست كه همواره هشدارباش دهيم و از انقلاب جاهلي و پيامدهاي آن، امت را بترسانيم و انذار دهيم كه : فلولا نفر من كل فرقه منهم طائفه ليتفقهوا في الدين و لينذروا قومهم اذا رجعوا لعلهم يحذرون (آيه 112 سوره توبه)؛ چرا از هر گروهي دسته اي به سفر نمي روند تا دانش دين خويش را بياموزند و چون بازگشتند مردم خود را هشدار دهند؛ باشد تا از زشتكاري برحذر كنند؟.